1- یکی اینکه بگوئیم قیام امام حسین علیه السلام یک قیام عادی و معمولی بود و العیاذ بالله برای هدف شخصی و منفعت شخصی بود. این تفسیری است که نه یک نفر مسلمان به آن راضی میشود و نه واقعیات و مسلمات تاریخ آن را تصدیق میکند.
2- تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیاری از عوام الناس وارد شده که امام حسین کشته شد و شهید شد برای اینکه گناه امت بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد، نظیر همان عقیدهای که مسیحیان درباره حضرت عیسی علیه السلام پیدا کردند که عیسی به دار رفت برای اینکه فدای گناهان امت بشود. یعنی گناه اثر دارد و در آخرت دامنگیر انسان میشود، امام حسین شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد.
در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت امام حسین علیه السلام دید که یزیدها و ابن زیادها و شمر و سنانها هستند اما عدهشان کم است، خواست کاری بکند که بر عده اینها افزوده شود، خواست مکتبی بسازد که از اینها بعدا زیادتر پیدا شوند، مکتب یزید سازی و ابن زیاد سازی ایجاد کرد. این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است.
برای بیاثر کردن قیام امام حسین و برای مبارزه با هدف امام حسین و برای بیاثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهائی که برای عزاداری امام حسین رسیده هیچ چیزی به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤثر نیست. باور کنید که یکی از علل _گفتم یکی از علل چون علل دیگر هم در کار هست که جنبه قومی و نژادی دارد_ که ما مردم ایران را این مقدار در عمل لا قید و لا ابالی کرده این است که فلسفه قیام امام حسین برای ما کج تفسیر شده، طوری تفسیر کردهاند که نتیجهاش همین است که میبینیم.
به قول جناب زید بن علی درباره "مرجئه" (مرجئه طایفهای بودند که معتقد بودند ایمان و اعتقاد کافی است، عمل در سعادت انسان تأثیر ندارد، اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد میگذرد) هؤلاء اطمعوا الفساق فی عفو الله یعنی اینها کاری کردند که فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جری شدند.
این عقیده مرجئه بود در آنوقت. و در آنوقت عقیده شیعه در نقطه مقابل عقیده مرجئه بود، اما امروز شیعه همان را میگوید که در قدیم مرجئه میگفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن کریم است: « الذین آمنوا و عملوا الصالحات» ترجمه: ...آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند. هم ایمان لازم است و هم عمل صالح.
3- تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالی در جهان اسلام پیش آمده بود و به جائی رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این میدانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود میدانست. قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم، آن کاری که تو میکنی نکن بگذار من بکنم، اختلافی بود اصولی و اساسی. اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را میداشت باز امام حسین قیام میکرد، خواه اینکه با شخص امام حسین خوشرفتاری میکرد یا بد رفتاری.
یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین متعرض کارهای آنها نمیشد و روی کارهای آنها صحه میگذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین بکنند، هر جا را میخواست به او میدادند، اگر میگفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید میدادند، اگر اختیار مطلق هم در حکومتها میخواست و میگفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم و میفرستم و هر چه دلم خواست خرج میکنم کسی متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.
جنگ حسین جنگ مسلکی و عقیدهای بود، پای عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معین است تأثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد. در یکی از خطبههای بین راه به اصحاب خودش میفرماید (ظاهرا در وقتی است که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین همه را مخاطب قرار داد):
«الا ترون ان الحق لا یعمل به، و الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا» (تحف العقول، ص 245) ""ترجمه:آیا نمیبینید که به حق رفتار نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود؟ پس مؤمن در یک چنین اوضاعی باید تن بدهد به شهادت در راه خدا.""
نفرمود لیرغب الامام وظیفه امام این است در این موقع آماده شهادت شود. نفرمود لیرغب الحسین وظیفه شخص حسین اینست که آماده شهادت گردد. بلکه فرمود: «لیرغب المؤمن» وظیفه هر مؤمن در یک چنین اوضاع و احوالی اینست که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمیشود و جلو باطل گرفته نمیشود وظیفهاش اینست که قیام کند و آماده شهادت گردد.
این سه جور تفسیر؛ یکی آن تفسیری که یک دشمن حسین باید تفسیر بکند. یکی تفسیری که خود حسین تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود. یکی هم تفسیری که دوستان نادانش کردند و از تفسیر دشمنانش خیلی خطرناکتر و گمراه کنتر و دورتر است از روح حسین بن علی.